سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طراح اردوهای راهیان نور کیست ؟

برگزاری دعای عرفه در مرز خسروی که به یک سنت حسنه تبدیل شده است، نخستین بار در سال 1372 توسط سید آزادگان، مرحوم حجةالاسلام والمسلمین سید علی اکبر ابوترابی برگزار شده بود.

 

 به گزارش مشرق به نقل از تابناک، ایشان با جمعیت اندکی با نیت باز شدن راه کربلا ـ که در آن سال‌ها هنوز بسته بود ـ و پیمودن مسیر زیارت با پای پیاده از تنگه مرصاد به مدت سه روز تا مرز خسروی پیاده ‌روی ‌کردند و صبح روز عرفه، دعا برگزار ‌کردند.

پس از چند سال و در عرفه سال 79 این جمعیت به دست ‌کم سیصد هزار نفر از سراسر کشور رسید که به صورت کاروانی و عمدتاً با هزینه شخصی خود را به این مکان می‌ رساندند.

پس از رحلت سید آزادگان، این مراسم با حضور آزادگان و جمعیت قابل توجهی از سراسر کشور و عمدتاً از استان کرمانشاه، همچنان زنده و پابرجاست.

سید آزادگان در گفتاری فرمود: «در ایام حج، حاجیان به قصد کعبه بیت‌الله الحرام قصد قربت می‌کنند و ما در این ایام به قصد زیارت کعبه دل‌ها، حسین‌بن‌علی (ع) رهسپار نزدیک ترین نطقه مرزی به کربلا می‌شویم».

آن بزرگوار پس از آزادی و به دعوت بعثه مقام معظم رهبری و اصرار آزادگان و دوستان یک بار به مکه معظمه مشرف شدند ولی با خود عهد کردند تا با پای پیاده حرم حسین بن علی را زیارت نکنند، بار دیگر به مکه مشرف نخواهند شد.

یادآور می‌شود پس از نمایان شدن تأثیر معنوی این دعا و پیاده‌ روی و کاروان‌های زیارتی سید آزادگان دیدار از مناطق جنگی و در نهایت اردوهای «راهیان نور» شکل جدی به خود گرفت و فراگیر شد.

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم آبان 1389ساعت 19:52  توسط احمد مظفری  |  نظر بدهید

طلائیه با من سخن بگو

طلائیه محل شهادت سردار خیبر شهید همت، برادران باکری و قطع شدن دست شهید خرازی است و عملیاتهای مهم بدر و خیبر در آن واقع شد اولین خاکی بود که عراق گرفت و آخرین خاکی بود که ول کرد!

 

قدم به قدم خاک طلائیه خون شهیدی ریخته شده و تو نمیتوانی جایی قدم بگذاری و با اطمینان بگویی اینجا کسی شهید نشده! پس خلع نعلین میکنی و پابرهنه بر خاک مقدسی قدم مینهی که فقط ملائکه می دانند آنجا شهیدان با خدا چه سودایی کردند...

طلائیه چه حس غریبی داری... دلم برایت تنگ می شود...

طلائیه! 
با من سخن بگو و پرده از رازی بردار که سالها تو و خدای تو شاهد آن بوده اید. 
طلائیه! 
چقدر غمگینی. آن روز سرافراز و امروز سر به زیرانداخته ای. با کسی سخن نمی گویی و سکوت پیشه کرده ای. اما سکوت تو بالاترین فریاد است و خفتگان را بیدار می کند و بیداری را در رگهای انسانهای به ظاهر زنده می ریزد. اینجا همه از سکوت تو می گویند و من از سکونتی که در تو یافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس های طیبه ات، از تو و از رازهای سر به مهرت، از تو و مردان بی ادعایت که مس وجود را به طلای ناب شهادت معامله کردند، دور بوده ام. چه احساس حقیری است در من که توان شنیدن قصه های پرغصه ات را ندارم.
طلائیه! 
می گویند، اینجا جایی است که شهیدان حسین وار جنگیده اند و من از بدو ورود به خاک پاکت، تشنگی را در تو دیده ام و انتظار اهالی خیام را به نظاره نشسته ام اینجا، چقدر بوی حنجره های سوخته می آید و چقدر دستها تشنه وفایند.
طلائیه! 
من در این سرزمین حتی به قمقمه های عطشان سلام می دهم و سراغ عباس های تشنه لب را از آنان می گیرم . مگر می توان سالک عاشورا بود و تشنگی را فراموش کرد و از کنار حلق های شعله ور بی تفاوت گذشت.
طلائیه! 
من با تمام وجود در تو جاری می شوم تا در میان نیزارها و نیزه شکسته ها، سرهای ستاره گون برادرانم را به دامن گیرم و برایشان از زخم بگویم، از اسارت، از تنهایی، از غربت، از…

 

طلائیه! 
از فراز همه روزهایی که بر تو گذشت بر من ببار و تشنگی این دل در کویر مانده را فرونشان. می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شکفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهایی که آشیان نکرده اند.
طلائیه! 
می گویند «همت» از همین نقطه آسمانی شده است، عاشقی که در پی لیلای شهادت در بیابانهای زخم خورده طلائیه مجنون شد. من امروز آمده ام ردپای او را تا افق های بی نهایت و در امتداد عشق جست وجو کنم. اینجا عطر او لحظه ها را پرکرده است و دستهایش هنوز مهربانی را منتشر می کند.
طلائیه! 
من از سکوت راز آلودت درسها آموخته ام! با من سخن بگو!!!






تاریخ : سه شنبه 92/9/12 | 12:12 عصر | نویسنده : سیدسعیدبهروز | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


کد موسیقی برای وبلاگ