شهـرهای جدیـد در 100 سـال آینـده !
ایده ساخت شهرهای شناور چیز جدیدی نیست و مدتی است که ذهن بشر امروز را بخود مشغول ساخته است، افزایش جمعیت دنیا و کمبود زمین و امکانات برای سکونت و هزاران عامل دیگر باعث و بانی چنین طراحیها و ایدهها میباشد، این ایده که Lilypad نام دارد توسط Vincent Callebaut طراحی شده و شهری شناور میباشد که چشمها را خیره میسازد.
تصاویر این ایمیل مربوط به پروژه ای جدید از شهر شناور دبی است. طراحی مدرن و زیبای آن واقعا دلفریب است، گنجایش این شهر شناور حداقل 50,000 خانه میباشد که شهری است برای سال 2100، انرژی این شهر از طریق انرژی خورشیدی تامین میشود ضمن اینکه شهری سبز است و سوختهای فسیلی در آن جایی ندارند.
لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکسها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture و یا Reload Image را انتخاب کنید





















قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم !
بعد از مرگم ، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید .
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبد شکافی کند ، من به آن مشکوکم !
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند .
عبور هرگونه کابل برق ، تلفن ، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است .
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی ، گورستان را تماشا کنم .
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید ، شاید آنجا هم نیاز باشد !
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند .
روی تابوت و کفن من بنویسید : این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست .
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند ، در چمنزار خاکم کنید !
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند ، باید هم قد باشند .
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید ، ثواب دارد .
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند .
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم !
تصاویـر زیبـای نقاشـی شـده با مـداد
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند...
بگو سرگرم چی بودی که اینقدر ساکت و سردی
خودت آرامشم بودی خودت دلواپسم کردی
ته قلبت هنوز باید یه احساسی به من باشه
چقدر باید بمونم تا یکی مثل تو پیدا شه
تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست
تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست
تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست
تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست
سلام ای ناله ی بارون
سلام ای چشمای گریون
سلام روزای تلخ من
هنوزم دوستش دارم
سلام ای بغض تو سینه
سلام ای آه آیینه
سلام شبهای دل کندن
هنوز دوستش دارم
نمی دونی تو این روزا چقدر حالم پریشونه
دلم با رفتنت تنگو دلم با بودنت خونه
خرابه حال من بی تو نمی تونم که بهترشم
تو دستای تو گل کردم بذار با گریه پرپرشم
یه بی نشونم تو این خزون
یه بی نشونم تو این خزون
منو از خودت بدون
یه بی نشونم تو این خزون
یه بی قرارم یه نیمه جون
منو از خودت بدون منو از خودت بدون
سلام ای ناله ی بارون
سلام ای چشمای گریون
سلام روزای تلخ من
هنوزم دوستش دارم
سلام ای بغض تو سینه
سلام ای آه آیینه
سلام شبهای دل کندن
هنوز دوستش دارم
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.

چند وقت پیش با پدر و
مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود
برای مشتریها ,, افراد زیادی اونجا نبودن , 3نفر ما بودیم با یه زن و شوهر
جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا 60-70 سالشون بود ,,
ما غذا مون
رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران یه چند
دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد , البته من با اینکه بهش
نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم , بگذریم شروع کرد با صدای
بلند صحبت کردن و بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ما ها و با
خوشحالی گفت که خدا
بعد از 8 سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد
روکرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمونه من هستن
میخوام شیرینیه بچم رو بهشون بدم ,,
به همشون باقالی پلو با ماهیچه
بده ,, خوب ما همه با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی
صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش
گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم شما نمیشیم, اما بلاخره با
اسرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیره زن پیره مرد رو
حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران
خارج شد , ,,,
خب این جریان تا این جاش معمولی و زیبا بود , اما
اونجایی خیلی تعجب کردم که دیشب با دوستام رفتیم سینما که تو صف برای گرفتن
بلیط ایستاده بودیم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو دیدم که با یه دختر
بچه 4-5 ساله ایستاده بود تو صف ,,, از دوستام جدا شدم و یه جوری که متوجه
من نشه نزدیکش شدم و باز هم با تعجب دیدم که دختره داره اون جوان رو بابا
خطاب میکنه ,,
( راجع به این آقا چی حدس میزنین)
دیگه داشتم از
کنجکاوی میمردم , دل زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو کتفش ,, به محض
اینکه برگشت من رو شناخت , یه ذره رنگ و روش پرید ,, اول با هم سلام و علیک
کردیم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پیش بچتون بدنیا
اومدو بزرگم شده ,, همینطور که داشتم صحبت میکردم پرید تو حرفم گفت ,,
داداش او جریان یه دروغ بود , یه دروغ شیرین که خودم میدونم و خدای خودم,,
دیگه
با هزار خواهشو تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام کثیف
بود و قبل از هر کاری رفتم دستام رو شستم ,, همینطور که داشتم دستام رو
میشستم صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم البته اونا نمیتونستن منو ببینن
که دارن با خنده باهم صحبت میکنن , پیرزن گفت کاشکی می شد یکم ولخرجی کنی
امروز یه باقالی پلو با ماهیچه بخوریم ,, الان یه سال
میشه که ماهیچه نخوردم ,,, پیر مرده در جوابش گفت , ببین امدی نسازیها
قرار شد بریم رستوران و یه سوپ بخریم و برگردیم خونه اینم فقط بخاطر اینکه
حوصلت سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجی کنم نمیتونم بخاطر اینکه
18 هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده ,,
همینطور که داشتن
با هم صحبت میکردن او کسی که سفارش غذا رو میگیره اومد سر میزشون و گفت چی
میل دارین ,, پیرمرده هم بیدرنگ جواب داد , پسرم ما هردومون مریضیم اگه
میشه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار ,,
من
تو حالو هوای خودم نبودم همینطور اب باز بود و داشت هدر میرفت
, تمام بدنم سرد شده بود احساس کردم دارم میمیرم ,, رو کردم به اسمون و
گفتم خدا شکرت فقط کمکم کن ,, بعد امدم بیرون یه جوری فیلم بازی کردم که
اون پیر زنه بتونه یه باقالی پلو با ماهیچه بخوره همین ,,
ازش
پرسیدم که چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی ماهاکه دیگه احتیاج نداشتیم ,,
گفت داداشمی ,, پول غذای شما که سهل بود من حاضرم دنیای خودم و بچم رو بدم
ولی ابروی یه انسان رو تحقیر نکنم ,, این و گفت و رفت ,,
یادم نمیاد که باهاش خداحافظی کردم یا نه , ولی یادمه که چند ساعت روی جدول نشسته بودم و به درودیوار
نگاه میکردم و مبهوت بودم ,,,, واقعا راسته که خدا از روح خودش تو بدن انسان دمید
(زود قضاوت نکنیم)
قــوی تـــریــن گرانتـــرین و سریـع تـــرین خودروی چهاردر دنیــــا + عکس
شرکت فولکس واگن بهعنوان مالک بوگاتی تصمیم گرفته خودرو افسانهای بوگاتی گالیبیر (Bugatti 16C Galibier) را در سال 2013 روانه بازارها کند.
به نظر میرسید که بوگاتی گالیبیر در حال تبدیل شدن به یک افسانه و اسطوره است، اما این کمپانی سوپر اسپرت ساز میخواهد به همه یادآوری کند که مدل صندوقدار در حال طی مراحل پیشتولید است و البته این تیم در حال کار سخت روی این پروژه است.
این سوپر اتومبیل که اولین بار در نمایشگاه 2010 ژنو به نمایش درآمد، اکنون چراغ سبز تولید را از کارخانه مادر دریافت کرده است.
بوگاتی گالیبیر که از آن به عنوان هیولایی برای جادهها نام برده شده، با موتور 16 سیلندر 8 لیتری و با دارا بودن سوپرشارژر دو مرحلهای 1000 اسب بخار، قدرتی تولید میکند که برای بالابردن آدرنالین شما کافی است.این خودرو لوکس بر خلاف ویریونVeyron 16.4 دارای 4درب بوده و فضای کافی و راحتی برای سرنشینان فراهم میکند. پیشرفتهای تکنولوژیکی بوگاتی با نورپردازی چراغهای LED و تکنولوژی نمایشگرهای لمسی در هم میآمیزد.
همچنین 8 عدد خروجی اگزوز در انتهای خودرو، جاذبه ظاهری این اتومبیل را دوچندان کردهاند. ترکیب چرم بسیار لوکس و چوب با طراحی کلاسیک و رنگهای گرم نشان دهنده عزم بوگاتی در ارائه یک اثر هنری ماندگار است.با وجود اینکه که بوگاتی اعلام کرده که تقاضای بسیار زیادی برای این خودرو به ویژه از سوی مشتریان عرب که مشتاقانه منتظر مدلهای جدید هستند، وجود دارد، اما با این حال خودروساز فرانسوی تاریخ مشخصی را برای عرضه این مدل پرطرفدار اعلام نکرده است.
با این حال بوگاتی اعلام کرده است که گالیبیر تنها مدل جدید این شرکت نبوده و این شرکت فرانسوی نقشههای فراوانی برای بازار خودرو به ویژه بازار خاورمیانه دارد.