این اشتباهات نابودکننده زندگی مشترکند! عشق مثل یک کودک نوپاست و درست مثل هر کودکی نیاز به مراقبت و توجه دارد. اگر مراقب آن نباشید به راحتی نابود میشود و زندگی شما را به خطر میاندازد. ما یاد نگرفتهایم در مورد رفتار با همسرمان آموزش ببینیم بنابراین اشتباه کردن اجتنابناپذیر است. اشتباهاتی که افراد در مورد زندگی مشترک انجام میدهند، معمولا بین تمام زوجها مشترک است. اینها رایجترین اشتباهاتی هستند که افراد در رابطه با همسرشان مرتکب میشوند و با ارتکاب آنها پایههای زندگی مشترک را سست میکنند. این اشتباهها را بشناسید و از آنها اجتناب کنید.
1. خودتان را فدا میکنید
زنان معمولا به راحتی از چیزهایی که در زندگی میخواهند میگذرند. آنها آمادگی این را دارند که نقش یک آدم وابسته به شوهر را بازی کنند و زندگیشان را وقف سرویس دادن و حمایت از همسرشان کنند. در حالی که زن باید یک شریک کامل و برابر در ازدواج باشد. زنها عادت کردهاند از همسرشان تبعیت کنند و به جای خواست خودشان به خواست همسرشان تن دهند. همین موضوع به مرور آنها را از زندگی ناراضی خواهد کرد. درون این زنها بعد از مدتی پر از خشم ناگفته از همسر میشود. آنها فکر میکنند همسرشان زندگی آنها را کنترل میکند درحالیکه آنها خودشان آن شرایط را ایجاد کردهاند.از گوشهای که برای خود درست کردهاید بیرون بیایید.
شما باید حقوق مساوی برای خود و همسرتان در زندگی در نظر بگیرید. در زمینههای مختلف مثل کارهای خانه، وظیفه پدر و مادری و حتی برنامهریزی برای تفریحات درست به اندازه همسرتان صاحبنظر باشید و در این تصمیمات با هم شریک شوید. در زندگی برای پیشرفت خودتان انرژی بگذارید و برنامههای شخصی تدارک ببینید. این کار باعث میشود کمتر از همسرتان ناراضی باشید و با او درگیر شوید. مطمئن باشید او هم از پیشرفت شما خوشحال خواهد بود.
2. انتظاراتتان را واضح بیان نمیکنید
زوجین باید از همان ابتدای ازدواج انتظارات خود درباره مسائل مختلف زندگی را به طور واضح بیان کنند. جمله رایج «عزیزم هر چه تو بگویی» در ابتدای ازدواج برای زوجها سم است. شما باید تمام انتظاراتی که از همسرتان دارید را واضح و روشن بیان کنید و درباره آنها با همسرتان حرف بزنید. تقسیم کارهای خانه، خرج و برج و تربیت فرزندان و سایر کارهای مشترک باید بین دو نفر واضح باشد تا جلوی اختلافات بعدی گرفته شود. شما لازم است با هم حرف بزنید. اگر توقعی از همسرتان دارید آن را در مراحل اول به طور واضح و بدون عصبانیت بیان کنید حتی اگر فکر میکنید انتظارتان غیر منطقی است درباره آن با همسرتان حرف بزنید و اجازه دهید او شما را قانع کند
3. همسرتان را نمیشناسید
به همسرتان فکر کرده و رفتارهایش را آنالیز کنید و درباره آنها به نتیجه برسید. اگر باهوش باشید بعد از مدتی میتوانید بفهمید هرکدام از رفتارهای او چه معنایی دارد. اگر انتقادهایش را در قالب شوخی بیان میکند، اگر وقتی بیحوصله است حرف نمیزند، اگر دوست دارد وقتهایی تنها باشد شما باید در جریان آن باشید. زنها و مردها مثل هم فکر و عمل نمیکنند. شما باید از روی نگاه کردن همسرتان بفهمید چه مشکلی دارد. اگر رفتار او را نمیپسندید میتوانید در یک شرایط متعادل درباره آنها بحث کنید. بعضی از رفتارهای مردها ممکن است برای زنها آزاردهنده باشد اما این از داشتن سبکهای مختلف ارتباط بین زوجین میآید. اگر لازم است درباره مردها و زنها و روابطشان بخوانید. کتابهای زیادی در بازار وجود دارد که میتوانید به آنها رجوع کنید. اگر باز هم به مشکل برخوردید، میتوانید از مشاوران ازدواج کمک بگیرید. این مسائل اصلا کماهمیت نیست. بهتر است آنها را حل نشده رها نکنید.
4. محبتکردن را فراموش کردهاید
بعضی از زنها مخصوصا بعد از بچهدار شدن توجهی که ابتدای ازدواج به همسر خود داشتند را فراموش میکنند. آنها فراموش میکنند باید با الفاظ محبتآمیز، تماس چشمی، در آغوش گرفتن و نشانههای دیگر توجه و محبت به همسرشان را ابراز کنند. گفتن جملات ساده محبتآمیز مثل «موافقم»، «چه نظر خوبی» و جملاتی مثل این میتواند اعتماد به نفس را به همسرتان برگرداند. محبت از جمله چیزهایی است که باید مدام یادآوری شود. اینکه شما اول ازدواج به همسر خود ابراز محبت کردهاید دلیل نمیشود دیگر آن را یادآوری نکنید. مردها برخلاف چیزی که فکر میکنید، نیاز به محبت، مراقبت و توجه دارند و بدون آن احساس خوشبختی نخواهند کرد.
5. طعنه نزنید
هنگام دعوا و عصبانیت ممکن است افراد چیزهایی را به زبان بیاورند که در حالت عادی آنها را نمیگویند. حرفهایی که در دعوا زده میشود ممکن است تا همیشه در ذهن همسر شما بماند. مواظب باشید هیچوقت و در هیچ شرایطی به همسرتان طعنه نزنید و نقطه ضعفهایش را به رویش نیاورید. توهین کردن به او، تواناییها و خانوادهاش بدترین اشتباهی است که در زندگی زناشویی میتوانید مرتکب شوید. از بین رفتن اعتماد به نفس همسر شما به هر دوی شما آسیب خواهد رساند. اگر فکر میکنید به اندازه کافی به خودتان مسلط نیستید، بهتر است هنگام عصبانیت از هم دور بمانید. بهعلاوه یادتان باشد بعضی از شوخیها ممکن است همسر شما را ناراحت کند. اگر همسرتان اضافه وزن دارد لازم نیست مدام این موضوع را به او یادآوری کنید.
6. منصف نیستید
همسر شما مهمترین عضو خانواده شماست. شادی او شادی شما و موفقیت او موفقیت شماست. شما دشمن هم نیستید و نباید دنبال گرفتن سهم بیشتری از زندگی هم باشید. به جای اینکه سعی کنید برنده بحثهای خانوادگی باشید، سعی کنید منصف بمانید و به جای پیشبرد هدف خودتان به بهتر کردن رابطه فکر کنید. معمولا ما عادت داریم فقط بدیها را گوشزد میکنیم اما گفتن خوبیها مهمتر است. اگر همسر شما کار خوبی انجام داده از او تقدیر کنید. نشان دهید تلاشهای او را در زندگی میبینید و از آنها قدردان هستید. این کار باعث میشود همسرتان اعتماد به نفس داشته باشد و علاوه بر این بتواند شما را بهتر بشناسد و بفهمد از چه خوشتان میآید و از چه بدتان.
7. زیادی سورپرایز نکنید
بعضی از مردها دوست دارند همسرشان را شگفتزده کنند. این کار در مورد گرفتن یک مهمانی برای تولد یا خرید یک هدیه کوچک عالی است. اما بهتر است از موارد بزرگتر از آن صرفنظر کنید. اگر یک ماشین بخرید و همراه آن به خانه بیایید مطمئن باشید همسر شما اصلا خوشحال نخواهد شد. در این شرایط زنها فکر میکنند چیزی از آنها مخفی شده و اعتمادشان به شما کمرنگ میشود. آنها فکر میکنند شما چیزهای بزرگ دیگری هم برای مخفی کردن از او دارید و در ارتباط با شما احساس ناامنی میکنند.
8. صادق نیستید
دروغ میتواند به راحتی به هر رابطهای آسیب برساند. کافی است همسر شما متوجه دروغی که به او گفتهاید بشود تا برای همیشه اعتماد خود را نسبت به شما از دست بدهد حتی پنهان کردن مسائل هم در برخی موارد باعث از بین رفتن اعتماد میشود. اگر همسر شما دوست ندارد با فرد خاصی رابطه داشته باشید، راهش این نیست که پنهان از او این کار را انجام دهید. به جایش با او حرف بزنید و او را متقاعد کنید. حرفهای او را هم بشنوید، شاید واقعا حق داشته باشد.
9. حساب-کتاب میکنید
خیلی خوب است که کارهای خانه را منصفانه بین خود قسمت کنید. شستن ظرفها، آشپزی، تمیز کردن خانه و .... مخصوصا در جوامع امروز که زنان هم مثل مردان کار میکنند. اما حساب و کتاب کردن ممکن است برای شما ایجاد مشکل کند. اینکه دائم به این فکر کنید که کدام کارها را شما و کدامها را همسرتان انجام داده است. شما خواهر و برادر یا همخانه نیستید. از خودگذشتگی لازمه زندگی مشترک است. حساب و کتاب و نمره دادن باعث میشود رابطه شما از روال طبیعی خارج شود و دائم به مشکل بخورید. به جای طبقهبندی کارها به این شکل بهتر است شرایط یکدیگر را در نظر بگیرید. شاید لازم باشد همسرتان گاهی اوقات وظایف شما را تقبل کند و گاهی شما این کار را برایش انجام دهید.
شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد.
امشب شب شهادت صادق آلپیامبر است؛ شبی که خورشید مدینه دانش، چهره فروزانِ اهل بیت و وارثِ علومِ رسالت، در ظلمتکده دورانِ منصور، به خونِ دل نشست.
دلم هواى بقیع دارد و غم صادق عزا گرفته دل من ز ماتم صادق
دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم زنم به سینه که آمد محرم صادق
زندگى امام صادق (ع) ابو عبد الله جعفر صادق ابن محمد باقر بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفری ( شیعه ) در روز 17 ربیع الاول سال 83هجری چشم به جهان گشود . پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه " دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر می باشد. کنیه آن حضرت : "ابو عبدالله " و لقبش "صادق " است . حضرت صادق تا سن 12سالگی معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشه چینی کرده است . پس از رحلت امام چهارم مدت 19سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگی کرد و با این ترتیب 31سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور می نمودند گذرانید . بنابراین صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار می باشد ، بهره مندی از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید . پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت "مکتب جعفری " را پایه ریزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شریعت محمدی ( ص ) گردید . زندگی پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی امیه ( هشام بن عبدالملک - ولید بن یزید - یزید بن ولید - ابراهیم بن ولید - مروان حمار ) که هر یک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم می کرده اند ، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشی گرفته اند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در 10سال آخر عمر شریفش در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر می برد .
مختصری از زندگی امام جعفر صادق..
. امام صادق ( ع )
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفرى ( شیعه ) در روز 17ربیع الاول سال 83 هجرى چشم به جهان گشود .
پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه" دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر مىباشد.
کنیه آن حضرت : "ابو عبدالله" و لقبش "صادق" است . حضرت صادق تا سن 12 سالگى معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشهچینى کرده است .
پس از رحلت امام چهارم مدت 19 سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگى کرد و با این ترتیب 31 سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور مىنمودند گذرانید .
بنابراین صرف نظر از جنبه الهى و افاضات رحمانى که هر امامى آن را دار مىباشد ، بهرهمندى از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتى و شم علمى و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید .
پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34 سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت "مکتب جعفرى" را پایهریزى فرمود و موجب بازسازى و زنده نگهداشتن شریعت محمدى ( ص ) گردید .
زندگى پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنى امیه ( هشام بن عبدالملک - ولید بن یزید - یزید بن ولید - ابراهیم بن ولید - مروان حمار ) که هر یک به نحوى موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم مىکردهاند ، و دو نفر از خلفاى عباسى ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشى گرفتهاند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در 10 سال آخر عمر شریفش در ناامنى و ناراحتى بیشترى بسر مىبرد .
2. عصر امام صادق ( ع )
عصر امام صادق ( ع ) یکى از طوفانىترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سواغتشاشها و انقلابهاى پیاپى گروههاى مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین ( ع ) رخ مىداد ، که انقلاب "ابو سلمه" در کوفه و "ابو مسلم" در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است . و همین انقلاب سرانجام حکومت شوم بنى امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت . لیکن سرانجام بنى عباس با تردستى و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنى امیه به بنى عباس طوفانىترین و پر هرج و مرج ترین دورانى بود که زندگى امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود .
و از دیگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایدئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفى و کلامى مختلف بود ، که از برخورد ملتهاى اسلام با مردم کشورهاى فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامى با دنیاى خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانى براى فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود .
عصرى که کوچکترین کم کارى یا عدم بیدارى و تحرک پاسدار راستین اسلام ، یعنى امام ( ع ) ، موجب نابودى دین و پوسیدگى تعلیمات حیاتبخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون مىشد .
اینجا بود که امام ( ع ) دشوارى فراوان در پیش و مسؤولیت عظیم بر دوش داشت . پیشواى ششم در گیر و دار چنین بحرانى مىبایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بىدینى و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامى از مسیر راستین باشد ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفاى وقت جلوگیرى کند .
علاوه بر این ، با نقشهاى دقیق و ماهرانه ، شیعه را از اضمحلال و نابودى برهاند ، شیعهاى که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را مىگذراند ، و آخرین نفرات خویش را قربانى مىداد ، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفى بودند ، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند ، حکومت جدید هم در کشتار و بىعدالتى دست کمى از آنها نداشت و وضع به حدى خفقانآور و ناگوار و خطرناک بود که همگى یاران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار مىداد ، چنانکه زبدههایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند .
"جابر جعفى" یکى از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت براى انجام دادن امرى به سوى کوفه مىرفت . در بین راه قاصد تیز پاى امام به او رسید و گفت : امام ( ع ) مىگوید : خودت را به دیوانگى بزن ، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگى منصرف شد .
جابر جعفى که از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نیز مىباشد مىگوید : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسى نگفتم و نخواهم گفت ...
او روزى به حضرت عرض کرد مطالبى از اسرار به من گفتهاى که سینهام تاب تحمل آن را ندارد و محرمى ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم .
امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهى بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنى محمد بن على بکذا وکذا ... ، ( یعنى امام باقر ( ع ) به من فلان مطلب را گفت ، یا روایت کرد ) .
آرى ، شیعه مىرفت که نابود شود ، یعنى اسلام راستین به رنگ خلفا درآید ، و به صورت اسلام بنى امیهاى یا بنى عباسى خودنمایى کند .
در چنین شرایط دشوارى ، امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازى معارف اسلامى پرداخت و مکتب علمى عظیمى به وجود آورد که محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و ... ) در رشتههاى گوناگون علوم بودند ، و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامى آن روز پخش شدند .
هر یک از اینان از طرفى خود ، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینى و علمى و نگهدارنده تشیع راستین بودند ، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامى و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند .
تأسیس چنین مکتب فکرى و این سان نوسازى و احیاگرى تعلیمات اسلامى ، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئیس مذهب جعفرى ( تشیع ) مشهور گردد .
لیکن طولى نکشید که بنى عباس پس از تحکیم پایههاى حکومت و نفوذ خود ، همان شیوه ستم و فشار بنى امیه را پیش گرفتند و حتى از آنان هم گوى سبقت را ربودند. .
امام صادق ( ع ) که همواره مبارزى نستوه و خستگىناپذیر و انقلابیى بنیادى در میدان فکر و عمل بوده ، کارى که امام حسین ( ع ) به صورت قیام خونین انجام داد ، وى قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسان سازى انجام داد و جهادى راستین کرد .
3. جنبش علمى
اختلافات سیاسى بین امویان و عباسیان و تقسیم شدن اسلام به فرقههاى مختلفو ظهور عقاید مادى و نفوذ فلسفه یونان در کشورهاى اسلامى ، موجب پیدایش یک نهضت علمى گردید . نهضتى که پایههاى آن بر حقایق مسلم استوار بود . چنین نهضتى لازم بود ، تا هم حقایق دینى را از میان خرافات و موهومات و احادیث جعلى بیرون کشد و هم در برابر زندیقها و مادیها با نیروى منطق و قدرت استدلال مقاومت کند و آراى سست آنها را محکوم سازد . گفتگوهاى علمى و مناظرات آن حضرت با افراد دهرى و مادى مانند "ابن ابى العوجاء" و "ابو شاکر دیصانى" و حتى "ابن مقفع" معروف است .
به وجود آمدن چنین نهضت علمى در محیط آشفته و تاریک آن عصر ، کار هر کسى نبود ، فقط کسى شایسته این مقام بزرگ بود که مأموریت الهى داشته باشد و از جانب خداوند پشتیبانى شود ، تا بتواند به نیروى الهام و پاکى نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غیب ارتباط دهد ، حقایق علمى را از دریاى بیکران علم الهى به دست آورد ، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقیقت قرار دهد .
تنها وجود گرامى حضرت صادق ( ع ) مىتوانست چنین مقامى داشته باشد ، تنها امام صادق ( ع ) بود که با کنارهگیرى از سیاست و جنجالهاى سیاسى از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانین و احادیث راستین دین مبین و تبلیغ احکام و تعلیم و تربیت مسلمانان کمر همت بر میان بست .
زمان امام صادق ( ع ) در حقیقت عصر طلایى دانش و ترویج احکام و تربیت شاگردانى بود که هر یک مشعل نورانى علم را به گوشه و کنار بردند و در "خودشناسى" و "خداشناسى" مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدایت مردم کوشیدند .
در همین دوران درخشان - در برابر فلسفه یونان - کلام و حکمت اسلامى رشد کرد و فلاسفه و حکماى بزرگى در اسلام پرورش یافتند . همزمان با نهضت علمى و پیشرفت دانش بوسیله حضرت صادق ( ع ) در مدینه ، منصور خلیفه عباسى که از راه کینه و حسد ، به فکر ایجاد مکتب دیگرى افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفرى استقلال علمى داشته باشد و هم مردم را سرگرم نماید و از خوشهچینى از محضر امام ( ع ) بازدارد .
بدین جهت منصور مدرسهاى در محله "کرخ" بغداد تأسیس نمود . منصور در این مدرسه از وجود ابو حنیفه در مسائل فقهى استفاده نمود و کتب علمى و فلسفى را هم دستور داد از هند و یونان آوردند و ترجمه نمودند ، و نیز مالک را - که رئیس فرقه مالکى است - بر مسند فقه نشاند ، ولى این مکتبها نتوانستند وظیفه ارشاد خود را چنانکه باید انجام دهند .
امام صادق ( ع ) مسائل فقهى و علمى و کلامى را که پراکنده بود ، به صورت منظم درآورد ، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زیادى تربیت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامى در جهان گردید . دانشگسترى امام ( ع ) در رشتههاى مختلف فقه ، فلسفه و کلام ، علوم طبیعى و ... آغاز شد . فقه جعفرى همان فقه محمدى یا دستورهاى دینى است که از سوى خدا به پیغمبر بزرگوارش از طریق قرآن و وحى رسیده است .
بر خلاف سایر فرقهها که بر مبناى عقیده و رأى و نظر خود مطالبى را کم یا
زیاد مىکردند ، فقه جعفرى توضیح و بیان همان اصول و فروعى بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است . ابو حنیفه رئیس فرقه حنفى درباره امام صادق ( ع ) گفت : من فقیهتر از جعفرالصادق کسى را ندیدهام و نمىشناسم . فتواى بزرگترین فقیه جهان تسنن شیخ محمد شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفرى را مانند مذاهب دیگر اهل سنت جایز دانست - در روزگار ما - خود اعترافى است بر استوارى فقه جعفرى و حتى برترى آن بر مذاهب دیگر . و اینها نتیجه کار و عمل آن روز امام صادق ( ع ) است .
در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق ( ع ) همیشه با اصحاب و حتى کسانى که از دین و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتى داشته است . نمونهاى از بیانات امام ( ع ) که در اثبات وجود خداوند حکیم است ، به یکى از شاگردان واصحاب خود به نام "مفضل بن عمر" فرمود که در کتابى به نام "توحید مفضل" هم اکنون در دست است . مناظرات امام صادق ( ع ) با طبیب هندى که موضوع کتاب "اهلیلجه" است نیز نکات حکمتآموز بسیارى دارد که گوشهاى از دریاى بیکران علم امام صادق ( ع ) است . براى شناسایى استاد معمولا دو راه داریم ، یکى شناختن آثار و کلمات او ، دوم شناختن شاگردان و تربیتشدگان مکتبش .
کلمات و آثار و احادیث زیادى از حضرت صادق ( ع ) نقل شده است که ما حتى قطرهاى از دریا را نمىتوانیم به دست دهیم مگر "نمى از یمى" . اما شاگردان آن حضرت هم بیش از چهار هزار بودهاند ، یکى از آنها "جابر بن حیان" است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشى مشغول بود که به وسیله طرفداران بنى امیه به قتل رسید . جابر بن حیان پس از قتل پدرش به مدینه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع ) و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردى کرد . جابر یکى از افراد عجیب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است .
در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شیمى تألیفات زیادى دارد ، و در رسالههاى خود همه جا نقل مىکند که ( جعفر بن محمد ) به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد . از اکتشافات او اسید ازتیک ( تیزآب ) و تیزاب سلطانى و الکل است .
وى چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد . در دوران "رنسانس اروپا" در حدود 30. رساله از جابر به زبان آلمانى چاپ و ترجمه شده که در کتابخانههاى برلین و پاریس ضبط است .
حضرت صادق ( ع ) بر اثر توطئههاى منصور عباسى در سال 148 هجرى مسموم و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون شد . عمر شریفش در این هنگام 65 سال بود . از جهت اینکه عمر بیشترى نصیب ایشان شده است به "شیخ الائمه" موسوم است .
حضرت امام صادق ( ع ) هفت پسر و سه دختر داشت .
پس از حضرت صادق ( ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسى کاظم ( ع ) منتقل گردید .
دیگر از فرزندان آن حضرت اسمعیل است که بزرگترین فرزند امام بوده و پیش از وفات حضرت صادق ( ع ) از دنیا رفته است . طایفه اسماعیلیه به امامت وى قائلند .
4. خلق و خوى حضرت صادق ( ع )
حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایاى اخلاقى سرآمد روزگار بود . حضرت صادق ( ع ) داراى قلبى روشن به نور الهى و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود . داراى حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود .
با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهاى خود را شخصا انجام مىداد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزى مىکرد و مىفرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانوادهام را تأمین مىنمایم .
ابن خلکان مىنویسد : امام صادق ( ع ) یکى از ائمه دوازدهگانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است . از این جهت به وى صادق مىگفتند که هر چه مىگفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک مىگوید : با حضرت صادق ( ع ) سفرى به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسید ، امام صادق ( ع ) حالش تغییر کرد ، نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه مىخواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر مىکرد . به او گفتم : اى پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویى لبیک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، مىترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک