هل حمامم .. از زبان سهراب سپهری
اهل حمامم
پوستم مهتابی ست
چشمهایم آبی ست
پدرم دلاک است
سر طاسی دارد
لُنگ می اندازد
شامپو مصرف کرد
کله اش هی کف کرد
و سپس مویش ریخت
و چه اندازه سرش براق است!
حرفه ام دلاکی ست
هدف من پاکی ست
می نشیند لب سکو آرام
یک نفر با احساس
و تصور کرده، خوش پر و پاست!
کودکی را دیدم
می دود در پی صابون و لگن
ای نهان در پسِ دَر
خشک آوردم، خشک!
مشتری های عزیز
لگن خاصره تان سالم باد!
رخت ها را نکنید
آب مان بند آمد !
هر کس که با زندگی میسازد میبازد. بازندگی نساز زندگی را بساز.
تاریخ : سه شنبه 90/6/15 | 1:39 عصر | نویسنده : سیدسعیدبهروز | نظرات ()