ببین خورشید را در حال غروب است نمی دانم میدانی اینجا که نشسته ام چقدر سوت و کور است !؟
نیستی اینجا که اینگونه سرد و بی روح است
نیستی در کنارم که دلم تنها و پر از غصه در این لحظه ی غروب است
هیچ است این دل بی تو تمام است لحظه های شادی بی تو
بگیر دست مرا با آن دستان مهربانت
به تو نیاز دارم همیشه و همه جا به آن دل مهربانت
هستم تا هستی در این دنیای خاموش نمی شوی حتی یک لحظه نیز از یاد من فراموش!
تاریخ : شنبه 91/2/30 | 8:48 عصر | نویسنده : سیدسعیدبهروز | نظرات ()