زمانه
ازنگاه خسته تو غمت را میدانم
برای سرودن ترانه ات بازمیخوانم
اما من نیز
ناله هایم جانسوز
اشکهایم جانکاه
برای سمفونی درد
آهنگ تازیانه دارم
دلم پر از خون است ولی شکایتی نیست
نه مجال شکوه نباشد
برای انتقام سخت
نیاز به دل پراز کین دارم
گامهایم سست است و پاهایم لرزان
نای رفتن نیست
برای پیکار با زمانه
میل به ماندن دارم
از دست این زمانه
بی بهانه
هزار بار گریسته ام
اما برای خندیدن دوباره
نیاز به
هزار بهانه دارم
هجوم هجمه و نیش زبان بسیار است
و
پژواک ناله هایم
ترانه غم می سرایند
برای آرامش روان
دعای امن یجیب می خوانم
تاریخ : سه شنبه 91/5/24 | 8:32 صبح | نویسنده : سیدسعیدبهروز | نظرات ()