انگیزه هایی برای درس خوندن
یادمه از بچگی درس خوندن برای درس خوندن نبود ؛
برای شکلات و بستنی بود ،
برای استفاده از یک تابستون خوب بود،
برای ترس از پدر و مادر بود،
برای دوچرخه و آتاری و ... بود،
بخاطر غر زدنها و هشدارهای مادر بود،
بزرگتر که میشی ...
دیگه شکلات و بستنی برات بی معنی میشه ؛
تابستونها هم مزه ی خوبشون رو از دست میدن ؛
ترس از پدر و مادر کم میشه ( اگر محو نشه ) ؛
دوچرخه و آتاری خز میشن ؛
هشدارهای مادر تموم میشن ؛
و تو میمونی و علتهایی که دیگه نیستن و کوله باری از درس و مشقی که هنوز به سرانجام نرسیدن و یک افت شدید ...
استرس ، استرس و استرس ...
تو دوره ی دانشجوییم یک راه حل به ذهنم رسید که جواب داد .
یک خانم دانشجو که درسش هم خوب بود رو بعنوان نشونه در نظر گرفتم و بدون اینکه بهش بگم رقابتم رو باهاش شروع کردم. حتی اگر برنده نمیشدم لاقل پاس میکردم.
پایان ترم و بعد از امتحانات روی برد دانشگاه بعد از نمره ی خودم دنبال نمره اون میگشتم تا ببینم که چقدر تلاش لازمه تا اونو پشت سر بگذارم .
لذت رقابت و بردن چیزیه که هنوز که هنوزه برام شیرینه ...
( در جهت اینکه مطلب بد آموزی نداشته باشه عرض کنم که لازم نیست معیاری که میخواید انتخاب کنید حتما یک خانوم باشه ، یک دوست ، یکی از بچه های فامیل و یا حتی خودتون )
انتخاب دوست در نمراتی که بدست خواهید آورد هم مهمه.