حسد را نیز دزدی قوی دان |
که دارد همچو شیطان، قصد ایمان |
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرماید: «إسْتَعینُوا عَلی اُمُورِکُمْ بِالْکِتْمانِ فَإنَّ کُلَّ ذِی نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ؛ بر امور زندگی خود از کتمان یاری بجویید که هر صاحب نعمتی در معرض حسادت (افراد بد طینتِ تنگ نظر) است» انسان حسود که در خیرخواهی بی استعداد و نصیحت ناپذیر است، برای نشان دادن گران چشمی خود و رسیدن به هدف، هر ناروایی را روا میشمرد و به هر چه پیش آید، دست میبرد و چنگ میزند. تنها برای اینکه مورد حسادت به سود دیگری تحقق نیابد، با هوچی گری، هزاران حیله میکند. غیبت، تهمت، جادوگری، خرافات گرایی، دعانویسی و آبروریزی شخص رشک برده شده، بهره جویی از فامیل، دوست، آشنا، بیگانه و به کار گرفتن شخصیتهای حقوقی برای دشمن تراشی، گردآوری نیرو و لشکرسازی را در این راه مجاز میانگارد و عجیب، در فهم آبرو، کُندذهن مینماید. او برای تحقق نیّت پلیدش، خدا و ارزشهای فرازین را چونان گُرز آهنین در دست میگیرد و با سوگندهای دروغ به خدا و به قیمت تنزّل دادن و گِل مالی کردن ارزشهای متعالی و وجود ملکوتی، بر آن است تا به خواستههای خود برسد. آبرو، خون و جان و مال و هیچ ارزشی در برابر شتردلی و تنگ چشمی او، ارج و قیمت ندارد. به راستی، هر کس دیواره باورش کوتاه است، هماره ته مانده ایمان او در معرض یغمای فرومایگیهای اخلاقی قرار دارد. برای مثال، پنجره بنایی را خوش ندارد، ولی از در آن بد میگوید. از دیوار، کف، سقف، گچ، رنگ، نور، متراژ و وسعت خانه و کُلّ ساختمان چنان بد میگوید که گویی این خانه بر گُسل بنا شده است. واقعیت این است که قوّه درک او دچار مشکل شده است؛ مانند کسی که قوّه بویایی و چشایی او به هم خورده و نسبت به مزّه تلخ و شور و شیرین یا بوی خوش و تعفن، تشخیص خود را از دست داده است. از این رو، به جای علاج این بیماری، بر بیماری جان خود و وخامت اوضاع میافزاید.
هر که ز کینه و حسد، آتش خشم برفروخت
|
او ز تنور آتشی سوی تنور میرود
|
او شاید برای توجیه حالت بیمارگونه و رفتار حسودانه خود، دیگران را مقصّر بداند و بخواند. مثلاً اگر از او پرسیده شود: چرا به همسایه خود حسد میکنی؟ در پاسخ بگوید: تقصیر اوست، چرا ساختمان بزرگتری را بنا کرده است که من بر او رشک برم؟ دین و باور حسود، گزند دیده است و در بزرگترین تور اهریمن گرفتار شده و بدترین گونه بیماری دل، به جانش افتاده است. حسد، ریشه بدیها، مرکب درماندگی، زندان روان، درد بی درمان و تیره ترین زندگانی به شمار میآید. رشک ورزی، بیماری دوستی و از بین برنده آن است که دل آدمی را به داشتههای دیگران مشغول میدارد. حسود با مقدّرات خدایی و قسمت هم نوعان در ستیزه است. وی از شادی دیگران، غمناک میشود و پیوسته در دل، آه و اندوه دارد و کینه کسی را در دل میپروراند که بی گناه است.
هر که از داغ حسد بر دل او مُهری هست
|
محضر ریختن خون برادر دارد |
حسد، مادر و پروراننده کینه توزی شدید است و به جسم و جان آسیب میرساند. حسادت چنان که آتش، هیزم را ببلعد، خورنده نیکیهاست و فرجامش، بدبختی دنیا و آخرت است. آنکه دلی پارسا دارد، خیالش در معرکه حسادت و جرگه حسودان پای نمیگذارد.
دور گردیدم از این قوم حسود
|
عاشق حق را جز این چاره چه بود؟
|
حسد، پوست قلب را میکند (و باور و ایمانِ زندگی بخش را از جان انسان میمکد)، چنان که کَنه پوست را می دراند و خون را میمکد. حسود، یک انسانِ گزنددیده سطحی نگر و هول انگیز است، نه یک انسانِ بی گزندِ خودساخته و امنیت بخش. چیزی که برای برخی از مردم هیچ مفهوم ندارد، خودسازی است؛ یعنی حاضرند تنگ چشم و شتردل یا مانند علف هرز زندگی بگذرانند، ولی با همه قابلیتها و ظرفیتهای انسانی، به بار ننشینند و از بود و وجودشان، گل و میوه انسانیت برنیاید. شاید این اندازه را هم نفهمند. «اَعُوذُ بِاللّهِ اَنْ اَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ؛ به خدا پناه میبرم از اینکه از گروه نادان باشم». (بقره: 67) میبایست با پاکسازی دل از حسادت نسبت به دوست، آشنا، همکار، دور و نزدیک، در محل کار، درس، خانه و جامعه، پیِ ناباوری و کفر را ویران ساخت و شرف حضور مطهّر و معطّر به بارگاه قُدسی پروردگار را سزاوار شد. علی علیه السلام میفرماید: «الحسود لا یسود.» حسود در دنیای فرودین، سیادت ندارد و سود نمیبرد، چه رسد به عالَم فرازین. رشک ورزی، ژرف اندیشیِ نگاه انسان را در کیش، به کُندی میکشاند و خود پی ریز بازمانده شدن از دریافتهایی است که به دل و جان آدمی، تازگی و شُکوه میبخشد. حسود، نمیتواند حاملان و حقیقتهای فراسویی را ببیند و دست به نور آسمان ببرد و از خوشههای درخشان آن قَبَسی برگیرد؟ جان حسود کجا و دریافتهای متعالی کجا؟ ;ره نیابد بر دری از آسمان، دنیاپرست ;در نه بگشایند بر وی، گر چه درها واستی